۱۳۸۸ مهر ۱۵, چهارشنبه

آن صدا که در همه جا دائم در پرواز است / مينا زرين

http://www.siahkal.com/index/mid%20col/Mina_Zarin.htm

دلم می خواهد از اوراق گلگون و از آرشیو انباشته مادران حماسه ساز سال 60 که لباس های به خون آغشته و وسایل فرزندانشان را از دژخیمان تحویل گرفتند و با مجبور کردن رژیم جنایت جمهوری اسلامی پول گلوله را برای اعدام سربلند فرزندانشان پرداختند. این انسانهای زمینی که اسمشان مادر بود در پی فرزندانشان گورستان های ایران را زیر پا گذاشتند و لحظه ایی به خستگی از پا ننشستند. و مادرانی که خاک خاوران را با دست های خشمگین خود شخم زده و پستان ها یشان را در خاک سرد و تازه کاشتند و شبانه با تن هایشان، همان تن هایی که عصاره وجود خود را به فرزندان داده بودند، خاک را شکفتند تا به پیکرها و لباس های آنها برسند. به مادرانی که خنده دیگر سینه هایشان را نلرزاند و با زمزمه مادرانه شان شمع ها روشن شد، عکس ها در قا ب ها جا گرفت و گلدان ها در هر قطعه ای خاکی، نشانی از قبری شد و مادران بیاد آوردند که چگونه دست های کوچک و بی توان به گردن و سینه هایشان نوازش رفت ولی اکنون از پستان های مادران به جای شیر، خون بر خاک خاوران فوران می کند.

دلم می خواهد قصه دختران و زنانی را بگویم که انرژی بخش و قدرت دهنده راهم بودند، دختری که در سلول های مرگ تدریجی انفرادی های گوهردشت در اعتصاب غذا بسر می برد و پاسداران جنایت و شکنجه با فحش و توهین های مستهجن جنسی، دهان دختر را باز کرده و قیفی را در دهان او گذاشته و بزور می خواستند اعتصاب او را بشکنند و در مقابل خشم و وحشیگری پاسداران رژیم دختر هم چنان آرام و متواضعانه نه به عنوان قربانی خاموش بلکه با تلاشی تحسین برانگیز دیوارهای سکون شده انفرادی های گوهردشت را به شورشگری پر صدا مبدل و خواسته هایش را بدون سازش بیان می کرد. و یا دخترانی که زیر شکنجه استخوان هایشان بند به بند شکست، قلبشان زیر تخت شکنجه از کار افتاد خونریزی مغزی و داخلی ایجاد شد، کلیه هایشان از کار افتاد، پاهایشان به اندازه یک بالشتک ورم کرد، کابل ها بر تن هایشان فرود آمد که شمارشی را نمی توان شمرد و تجاوزهای جنسی به دختران باکره که به بهانه بهشت جهنمی شان اعمال شد ولی با این جنگ نابرابر در روی تخت های شکنجه و تیر و دار جان دادند، و نه تنها هیچ نگفتند (اطلاعات) بلکه عاشق بودند و عاشق ماندند.
دلم می خواهد از شورها و از زندگی جمعی از نشکستن روحیه ها، از بحث ها، درگیری ها، از خشونت ها و از شک کردن های نگاهمان که دیروز گناهی بزرگ محسوب و امروز یقین کردن بدان خطایی عظیم تر بود از آنچه دیروز مقدس بود و امروز مورد شک قرار می گرفت، از یاری دادن ها، با هم بودن ها، پیوستگی داشتن ها و زیبائی و عشق، عشق به همنوع، عشق به انسان و عشقی به دست و رفیقی که هرگز ندیده و عشق به صدائی که صورت و چهر ه ئی را هیچوقت لمس نکرد و از آرزوها و هزاران آرزوی تحقق نیافته.

۱ نظر:

  1. اين سوي ديوار، آن سوي ديوار
    *مينا زرين، - فيروز مستعان
    * زن يار و مرد يار، هر دو برابر، افسانه نيستم
    باورکن اين حقيقتي انساني است
    - سال 1309، سال اعتراضات نيروها و اشخاص مترقي و درست يک سال بعد از اين تاريخ قلع و قمع معترضين و ممنوعيت مرام اشتراکيه
    قانون سياه، سرکوب و استبداد رضاخاني يا رضاشاهي
    * زنداني شدن پدرانم و مادرانم
    - سال 1320، سال بيم، سال اميد، سال سقوط رضاخان و تداوم بهره¬کشي و ستم
    * سال و سال و سال، حکومت باتوم، حکومت پليس و حکومت چماق
    سالي که مکيدن خون سرخ کارگران وزحمتکشان، شريک جرمي به نام اشغالگران راهم به خود اضافه کرد...
    - سال و سال و سال، 30 تير، رود خروش مردم، ملي شدن نفت و ننگ و سنگ کودتا
    سال کودتا با اوباش و اراذل
    سکوت و سکون
    رخوت و ترس مردم در کنار لاشه
    متعفني از خيانت و ننگ
    * سال نخنديدن واقعي از سينه¬ها¬، سال¬هاي رکود و تنهايي، سال¬هاي بي¬خبري و فراموشي، سال¬هاي گريز و انزوا و فرار روشنفکران
    - سالي که زمستان خنده زد و ارغوان شکفت
    سال 1349 قيام سياهکل، سالي که زندگي آگاهي را ساخت
    * سال 57 سالي که نظم 2500 ساله واژگون شد
    بيداري وجدان، اختيار و دريافت جوهر آزادي
    و تجارب مشترک که به نيرويي رهائي¬بخش تبديل شد
    - سال آزادي زنداني سياسي بردوش مردم،
    منم مادر، منم پدر، منم انسان، منم زحمتکش، منم مبارزِ جان و جانان
    * و فرداي سال 57
    نوروز خون، هفت¬سين خونِ کردستان.
    - رفراندم. آري – نه
    و آتش بر دشت ترکمن. کومه¬ها در خون. حمله به ستادها و دانشگاه¬ها
    انزلي خونين. خوزستان خونين .
    * حمله به آزادي .
    حمله به ارزش¬هاي والاي انساني، دستگيري، ترور و بمب گذاري در ميتينگ¬ها و شکنجه و اعدام
    و منم زندانی در زنداني به نام ايران
    - و منم بخشي از تو، خانواده، پدر، مادر و فرزند، مبارز
    * و منم دستگيري 60، نـــه! دستگيري 59، براي دفاع از آگاهي¬ام، براي دفاع از انسان بودنم، براي دنياي آرزوهايم که در آن نه قفل و نه گاو صندوق و نه دست¬بندي و نه گلوله¬اي ساخته شود
    - و منم در قبرستان¬ها، در بيمارستان¬ها، در دادسراها، در کميته¬ها و هر جا که بوي عزيزت مي¬آيد، به دنبالت مي¬گردم
    * و منم در خانه¬ها و خيابان¬ها و در سرزميني که زندان را برايم بر پا ساخته¬اند
    زندان ساخته شده اوين، گوهردشت، عادل آباد، اهواز، رشت، مشهد و...
    - و منم در هر جائي که عطر وجودت در آنجاست به دنبالت مي¬گردم. آغوش مهر من و دلبستگي¬ام به تو.
    اما پاسخ جلادان: پرداخت پول تيرِ خلاص و مرگ
    و منم در درونم شکنجه و درد. کاوش روزنامه و انتظار
    و منم يادبودهاي مخفي و دفن در باغچه¬ها در گرماگرم سال 60
    * در همين گرماگرم گذر از سال 60 زنِ يار سال¬هاي دهه 60 و مردِ يار سال¬هاي سياه همين دهه، هر دو برابر، يکي در انفرادي گوهردشت پاسدار "صبحي" و ديگري در تابوت حاج داود و آن ديگري در اعتصاب اوين لاجوردي و تحريم غذاي ماه رمضان و سکوت و خاموش نشدن صخره¬هاي استوار
    - و منم در صف ملاقات صخره¬ها و آغوش امنم براي فراريان و پژواک صدايت که مي¬گويد:
    * من زنده¬ام! در وراي ديوارها نفس مي¬کشم!
    و منم که هر لحظه فرياد مي¬زنم که در هر جا پرچم آزادي به اهتزاز در آيد سرشار از شادي و سرور مي¬گردم
    - توفان حادثهٌ سال 67، باختن جنگ، نوشيدن جام زهر، شکست، شکستي که تاوان مي¬خواهد
    * سال 67، اعتصاب زنان در اوين، اعتصاب مردان در گوهردشت و اوين و تخت و تازيانه ورزش جمعي و جدال براي تثبيت حقِ خود به عنوان زندانيِ سياسي
    و مرگ و اعدام در اوين، گوهردشت، عادل آباد، مشهد، رشت، اهواز و سنندج، محلات و زاهدان و...
    جوخه¬هاي مرگ زنان، خشونت وکابل و تجاوز جنسي
    جوخه¬هاي مرگ مردان. بدار آويختن و قطع نخاع و نيمه جان پائين آوردن پيکرها و همه و همه در انتظار و جوخه¬هاي مرگ.
    - و منم چون مادران دوشنبه ترکيه در مقابل ژنرال¬ها
    مادران شيلي و بوليويائي و پروئي
    و مادران سرزميني که شبانه خاک خاوران را با دست¬هاي خشمگين خود شيار دادند که به پيکر و لباس فرزندان دست يابند
    ومنم به دنبال بذرهاي ماندگار به همه جا سر مي¬کشم، دفتر سازمان ملل!، بيت منتظري!، لونا پارک و ديگر هيچ اميدي باقي نمي¬ماند
    و فقط مي¬توانم با توسخن بگويم!
    * باري، دنياي ما همين دنياست. گفته¬ايم و مي¬دانيم که "تا پريشان نشود کار به سامان نرسد".
    دنيائي که در هيچ کارخانه¬اي گلوله و دست¬بند و قفل ساخته نشود و پرچم آزادي در گيتي به اهتزاز در آيد.
    - زن يار و مرد يار، هردو برابر،
    افسانه نيستيم، باور کن، اين حقيقتي انساني است.
    D:\Archive\ARSHIV ORDNER\mina maghalehaye
    khod\mina zarin\mina va frouz mostean 2005 seminar.htm

    پاسخحذف